معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

سفر 1 روزه آوا جون

قند عسل مامانی ،  هفته پیش دوشنبه آوا جون با مامان و آناجونش  1روزه اومد به ما سر زد و رفت شمال تو این 1 روزه اختلافاتی از جانب 2 تا فندق ها پیش اومد که به خیر گذشت . قربونت برم که زبون شیرینت ، شیرین تر شده . دردت به جونم که اینجا من گفتم عشق مامان کیه کی شما هم داری میگی من من   طبق معمول در حال فرار از صحنه ...
29 شهريور 1393

مروارید دهم و یازدهم مبارک

  عشقکم مروارید دهم و یازدهم مبارک قربونت برم که 5 تا دندون در عرض 10 روز جوانه زدن و خیلی اذیت شدی . مبارک باشه خوشگلکم . از روز دوشنبه  1 ویروس لعنتی خیلی اذیتت کرد البته نوبتی بود اول شما بعد مامان زهرا و باباجون بعد من و بابا رضا . توی فینگیلی هممون و مریض کردی خدارو شکر زود رفع شد . چون با دندون درآوردنت همزمان بود زیاد اذیتت کرد . مگه میشه پستی بدون عکس شما باشه حتی اگه شده عکس تکراری باشه بازم میزام. ...
25 شهريور 1393

پایان 18 ماهگی و ورود به 19 ماهگی

عشق کوچولوی خوشگلم ماهگیت مبارک  . گفته بودی: که چرا محو تماشای منی؟ و چنان مات، که یک دم مژه بر هــم نزنی؟! مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود، ناز چشمان تو، به قدر مژه بر هم زدنی. ♥ . دوست ت دارم، بی انتهای من. ...
25 شهريور 1393

تولد بابارضا

اولین نگاه پدر به پسر باز شد در  سایه خورشید خنده پنحره آواز پرواز بوی باد باران خورده افق سبز آغاز و تولد یک مرد از آخرین سطر یک نامه "دوستت دارم " عزیزم تولدت مبارک 15 شهریور تولد بابا رضاست اون شب ما عروسی دعوت بودیم به خاطر همین کادوی بابایی و 1 روز زودتر دادیم. مامانی زهرا هم زحمت کشید و به بابایی کادو داد . ...
20 شهريور 1393

ماموریت با مامانی

دیروز قرار بود ما از طرف اداره به ماموریت 1 روزه سمت سرعین بریم که عشق کوچولو هم با مامانی اومد به ماموریت و  اردو . دردت به جونم که انقدر پشت سرت بدو بدو کردم که امروز هم پاهام درد میکنه ولی کلا هر جایی فرشته کوچولو باشه هرچقدر هم خسته بشم بازم بهم خوش می گذره دیروز به خاله زهرا و خاله منیر (همکارای من)  خیلی زحمت دادیم .  صبح زود با چه مصیبتی از خواب بیدارت کردم شب قبلش عروسیم بودیم شما هم خسته بودی اصلا دوست نداشتی بیدار شی با کلی بوس و التماس بیدارت کردم باهم اومدیم اداره 1 نیمرو زدی به بدن و رفتیم که رفتیم . پاستیل مامان مشغول ورق زندن مجله های روی میز اتاق مامان ، فقط فرصت نشد عکس زیادی ازت بگیر...
18 شهريور 1393

متفرقه 17 ماهگی

سلام فندق مامان . عشقم چند وقتی بود که به خاطر مروارید های خوشگلت خیلی اذیت می شدی و کم غذا می خوری برای همین 1 کوچولو وزن کم کردی الهی دورت بگردم که هر چقدر هم درد داشته باشی بازم می خندی .  این روزها دایره کلماتت بیشتر شده دیشب گفتم معین دوست دارم تو می گفتی دوستیییییییی . 1 مدتی هست که خیلی شرمندت شدم و زیاد نمی تونم برات بنویسم . ولی دایره کلمات و تو وب برات می زارم . این عکسها شنبه 15/6/93 هست که رفته بودیم عروسی فامیلهای بابارضا . بعد از برگشت گرفتیم که موهای خوشگلت خراب شدن. پاستیل مامان   اینجا داری جیززززززززززا نشون میدی که همون لامپ خودمون میشه اینم لحظه فرار از صحنه عکاسی ...
18 شهريور 1393

مامانی زهرا و کمر درد

از پنج شنبه شب مامانی زهرا و باباجونی رفتن سمت ارومیه و تبریز تا هم 1 هوایی عوض کنن و هم اینکه مامانی شنبه صبح بره تبریز دکتر برای کمر دردش . خدا همه مریض ها رو شفا بده مامانی مهربون مارو هم شفا بده بیچاره خیلی اذیت میشه . نه اجازه میده شما رو ببرم مهد کودک نه اینکه من خودم راضی میشم با این کمر درد زحمت نگه داشتن شما رو هم بکشه ولی تا امروز نتونستم مامانی و راضی کنم . مامان و بابا اگه مسافرت نصف روز هم برن برای نوه یکی یدونشون کلی وسایل می خرن دستشون درد نکنه و خوش به حال شما که نوه یکی یدونه شدی . پنج شنبه شب بعد از شام اومدیم خونمون شما خوابت می یومد ولی دوست داشتی بازی کنی ببین با چه وضعیتی داری بازی می کنی  عاشق این ...
10 شهريور 1393

آستارا و دریا

عشق کوچولوی مامانی الهی دورت بگردم که عاشق آب بازی هستی . جمعه بعد از ظهر من و شما با بابا رضا رفتیم آستارا . کلی آب بازی کردی و کیف کردی انقدر تو آب خندیدی . اولش ترسیده بودی ولی چند لحظه طول نکشید که شروع کردی به آب بازی . الهی دورت بگردم که هرجا میری کلی طرفدار داری چند نفر از مسافرا کلی ازت عکس گرفتن و شما هم کلی براشون شیطونی کردی .  به قول خانومی که اونجا اومد بوست کرد خیلی شیرینی . اینجا اولین لحظه ای که از خواب بیدار شدی و دریا رو دیدی انقدر خوشحال بودی که بهونه گیری بعد از خواب از یادت رفت.   نهایت خوشحالی کردن   قربون این خنده های شیرینت همه زندگیم . میگم همه زندگیم ...
10 شهريور 1393